درباره دیزاین و مسئولیت اخلاقی طراح

۲۴ آبان ۱۳۹۷ | ۰۳:۳۰ کد : ۷۳۹۹ محتوا
تعداد بازدید:۱۱۶۱
اخیرا، طراحان طراحی را به عرصه های سیاسی و اجتماعی آورده اند و تلاش می کنند تا آن را از قالب تولید انبوه و صرفاً در خدمت اقتصادهای بزرگ جهانی بودن بیرون آورند.
درباره دیزاین و مسئولیت اخلاقی طراح

مصطفی ملکیان، فیلسوفِ اخلاق و اندیشه ورز معاصر، سال گذشته در نشستی با عنوان «دیزاین شناسی» برای نخستین بار درباره دیزاین سخنرانی کرد و از منظر فلسفه اخلاق به این مهم پرداخت. نشستی که به قدر اهمیتش قدر ندید و در عین حال فراتر از انتظار مخاطبان و حتی خود ملکیان رفت؛ چرا که این اندیشمند حوزه اخلاق خاستگاهی از فلسفه را به دیزاین پیوند زد که چرایی برخی از جریان‌های تخصصیِ دیزاین در دنیای امروز را عیان می کرد.

ملکیان در این مونولوگ ارزشمند به تفکرات افلاطون نقبی می زند و بعدتر به نظریات مشهور ارسطو، شاگرد راستین او، در باب حکمت می‌رسد. او به درستی معتقد است که به باورِ ارسطو، کل دانسته های بشر که ما به آن نیاز داریم، نامش «حکمت» است و بر سه قسم است: حکمت نظری، حکمت عملی و حکمت تولیدی. به نظر ارسطو اگر شما این حکمت های سه گانه را بیاموزید، زندگی حکیمانه خواهید داشت؛ یعنی زندگی ای که دیگر در آن تکاپو و ناآرامی ها و بیقراری‌ها و از خود ناخشنود بودن‌ها وجود ندارد. حکمت نظری به هنگامی اطلاق می شود که شما بخواهید پدیده ای را بشناسید، فقط برای اینکه شناخته باشید، نه برای هیچ قصد دیگری، به صرفِ شناختن؛ تنها می شناسم برای اینکه شناخته باشم. اما من گاهی می‌خواهم چیزی را بشناسم برای اینکه دگرگونش کنم، به تعبیر دقیق تر شناخت برای دگرگون‌سازی است و دگرگون کردن آن در جهت سودرسانی. اما یک وقت هم هست که من می خواهم چیزی را بشناسم برای اینکه دگرگونش کنم و دگرگون کردن آن در جهت سودرسانی نیست، بلکه در جهت زیباسازی آن است. اینکه چیزی را دگرگون کنند برای اینکه آن چیز به حالتی برسد که به انسان ها سود برساند، غیر از این است که چیزی را دگرگون می‌کنند برای اینکه آن را زیبا کنند. پس اگر شما بخواهید پدیده ای را بشناسید برای اینکه دگرگونش بکنید در جهت اینکه منفعت، سود و نفعی از آن چیز به انسانها برسد، آن وقت شما با حکمت عملی سروکار دارید و اگر خواستید چیزی را دگرگون کنید برای اینکه آن چیز را از طریق دگرگونسازی تان زیباتر از آنی که هست بکنید، آن وقت با حکمت تولیدی سروکار دارید. امروزه ما به جای اینکه بگوییم «حکمت نظری»، «حکمت عملی» و «حکمت تولیدی»، این سه را تبدیل به سه مفهوم دیگر کرده ایم. به حکمت نظری ای که ارسطو می گفت می گوییم «علم» به معنای وسیعش. به حکمت عملی ای که ارسطو می گفت می گوییم «فن» به معنای وسیعش و به حکمت تولیدی می گوییم «هنر».
هدف از علم شناخت برای شناخت است. ریاضی، منطق، علوم تجربی مشتمل بر فیزیک و شیمی و زیست شناسی و همینطور علوم انسانی همچون روانشناسی، جامعه شناسی و اقتصاد و البته علوم تاریخی، همگی شاخه های اصلی تر علم اند. به بیان دیگر، می خواهم بشناسم جهان را برای اینکه بفهمم جهان را و نه بیشتر. درواقع، این علوم، جهان را به ما می شناسانند فقط برای اینکه کنجکاوی ما را ارضا کنند و به تعبیر افلاطونی، حقیقت طلبی ما را ارضا کرده باشند.
اما «فن». فن یعنی شناخت نه برای شناخت، بلکه شناخت برای آنکه آنچه را می شناسم دگرگون کنم، دگرگون سازی (Transformation). برای مثال، یک پزشک شمای بیمار را می شناسد و از احوالات شما به طور دقیق می پرسد. اما نه برای اینکه صرفاً شما را بشناسد بلکه برای اینکه شما را دگرگون کند و شما بهبود یابید. چرا که پزشک دگرگونی برایش اهمیت دارد و نه فقط شناخت شما. بنابراین پزشکی یک فن است. با این تحلیل اخلاق هم یک فن است. در اخلاق هم من می خواهم خودم را دگرگون کنم. می خواهم خودم را بشناسم برای اینکه خودم را دگرگون کنم. پس درواقع اخلاق یک دگرگونی است.
ارسطو معتقد است که هنر نه علم و نه فن است. در هنر هم شناخت برای دگرگون سازی است، ولی دیگر دگرگون سازی در جهت نفع رسانی نیست، بلکه در جهت زیبایی است. اگرچه زیباسازی را هم می توان نوعی نفع رسانی دانست. باری، هر کسی که به هنر می پردازد، اگر دیدگاه بدبینانه به جهان داشته باشد، معتقد است که جهان زشت است و من آمده ام که این زشتی را از جهان بکاهم. اگر دیدگاه خوش بینانه داشته باشد، معتقد است که جهان زیباست و من آمده ام که بر زیبایی این جهان بیفزایم. ولی چه من آمده باشم از زشتی جهان بکاهم و چه آمده باشم که بر زیبایی آن بیفزایم، کار من هنر است. پس هنر هم می خواهد جهان را دگرگون کند، ولی نه برای نفع رسانی، بلکه فقط برای اینکه این جهان از زشتی اش کاسته شود یا بر زیبایی اش افزوده شود.
بنابراین به تعبیر ارسطو زندگی خردمندانه زندگی ای است که علم، فن و هنر به موازات هم باشند یا به تاسی از افلاطون حقیقت، خیر و جمال به هم لطمه نزنند. اما چه طور می توان مثلاً خیر و جمال را با هم داشت؟ یعنی من در کارهایم در عین اینکه دارم به شما سود می رسانم، بتوانم این سودرسانی را با زیبایی همراه کنم. اینجاست که ملکیان به زیبایی هرچه تمام تر دیزاین را تعبیر به خیر جمیل می کند. یعنی پدیده ای که هم زیباست و هم نیاز شما را برطرف می سازد. این نگاه به لحاظ تئوریک اگرچه چیز تازه ای نیست، اما فهمیدنش به درک طراحانی که یک عمر شنیده اند فرم تابع عملکرد است (Form Follows Function)، رنگ تازه ای می زند.
به بیان دیگر او بی آنکه بداند ریشه دو حیطه مهم از دیزاین را به ما طراحان نشان می دهد. نخست موضوع اخلاق در طراحی ( Ethics in Design) و دوم Transformation Design  که تخصصی است نو ظهور در علم دیزاین با تمرکز بر طراحی سیستم های بزرگ صنعتی، اجتماعی و سیاسی برای بهتر زندگی کردن.
ملکیان در این سخنرانی بر نکته مهم دیگری هم تاکید می کند. نخست آنکه (برخی واژه ها را با ترم های طراحان عوض میکنم( در دیزاین، و تاکید کنم که در یک دیزاین درست و کارآمد، مصلحتِ(Advice)کاربر (User) بر خوشایند او (Pleasant) ارجح است. پس اگر طراح، محصولی طراحی کند که استفاده از آن منجر به لطمه زدن به مشتری شود، در کوتاه مدت و یا بلند مدت و به هر شکلی، آنچه انجام داده ترجیح خوشایند است بر مصلحت کاربر و مشتری. از نظر ملکیان فقط عوام فریبان هستند که خوشایندهای مردم را بر مصالح مردم ترجیح می دهند و در این راه برای تفهیم نقش اخلاقی طراح مثالی می زند: آن چیزی که امروز در ادبیات سیاسی به آن میگویند « پوپولیزم» ، یعنی خوشایند مردم را بر مصالح مردم ترجیح دادن. سیاست مدار پوپولیست می گوید :« مردم از چه چیزی خو شتان می آید، همان را به شما می دهم، ولو خلاف مصالحتان باشد.» پوپولیزم یعنی روشی سیاسی که در آن شخص سیاستمدار ،رجل سیاسی یا دولتمرد، می بیند مصالح مردم در این جهت است، ولی خوشایند مردم در جهت دیگر؛ اما برای اینکه قدرت و محبوبیتش را حفظ کند می گوید خوشایندتان هرچه هست میدهم. اما سیاستمدار باشرف می گوید بله من می دانم که خوشایند مردم از این سو است، ولی مصالحشان از آن سو. اگر صاحبنظران و عالمان اثبات کرده باشند که مصالح مردم در این جهت است، من مصالح مردم را بر خوشایند مردم ترجیح می دهم، ولو دور بعد دیگر مردم به من رأی ندهند. بنابراین مسئله نقش طراح در جامعه و مسئولیت اخلاقی او نکته بسیار مهم دیگریست که در اینجا بدان اشاره می شود.
نکته ای که از پنج دهه پیش به این سو همواره یکی از مهمترین مباحث دنیای دیزاین بوده است. ریشه آن را می توان در کتاب مشهور بهار خاموش(Silent Spring) اثر راشل کارسون(Rachel Carson) در 1962و بعدتر در اثر شناخته شده ویکتور پاپانک (Victor Papanek) در میان طراحان با نامِ طراحی برای دنیای واقعی (Design for the Real World: Human Ecology and Social Change ) در 1971 یافت. آخرینِ این تلاش ها بیانیه سال گذشته تعدادی از طراحان در حیطه مسئولیت اخلاقی آنان است. در 5 مارچ 2017 اتزو مانزینی و ویکتور مارگولین، دو تن از نظریه پردازان شناخته شده دیزاین، در نامه سرگشاده ای خطاب به جامعه طراحان از آنان خواستند تا کاری کنند و به بحران فراگیر دموکراسی در جهان واکنش نشان دهند. آنان معتقدند که طراحان می بایست کاری بیشتر از پیش انجام دهند. در این زمان مفهوم دیگری هم طی سالهای اخیر پدید آمده است که آن Design Activism  یا کنشگری دیزاین است. مفهومی که با نقشِ Design Activist و طراح-کنشگر همراه هست. طراحانی که طراحی را به عرصه های سیاسی و اجتماعی آورده اند و تلاش می کنند تا آن را از قالب تولید انبوه (Mass Production) و صرفاً در خدمت اقتصادهای بزرگ جهانی بودن، در آورند. طراحی، همانگونه که در امریکا و آلمان هست و کار می کند، با این تفکر می تواند در شیلی و افغانستان و اتیوپی هم کارآ باشد و به بهتر زندگی کردن انسان ها یاری برساند.

مازیار رضائی (پژوهشگر طراحی دانشگاه هنر برانشواگ آلمان)

کلید واژه ها: دیزاین طراحی طراح طراحی_صنعتی مازیار_رضائی هنر علم کرسی یونسکو آلمان ملکیان اخلاق فناوری


( ۱ )

نظر شما :